قصهٔ خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت
قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی
مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
در بیان آنکه نادر افتد که مریدی در مدعی مزور اعتقاد به صدق ببندد که او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد که شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن به نادر باشد.
صبر فرمودن اعرابی زن را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن خود
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.